تولد،تولد......... تولدت مبارک
امروز تولد صدرا جونم بود و آقا صدرا یکساله شدن،
خدارو شکر همه چیز به خوبی برگزار شد،
کلی خوش گذشت و کلی اتفاق جالب پیش اومد،
نمونه اتفاق جالبو تو تصویر کیک پایین می بینید به محض اینکه
کیکو روی میز گذشتم مهسا خانم یکی از کوچولو هایی که
مهمون ما بود کله یکی از عروسکای روی کیکو کند،
هیچی دیگه، ما هم تصویر این خرسه رو به جاش گذاشتیم،
ما همون حواسمون به صدرایی بود که خرابکاری نکنه،
اما مهسا خانم......
خب اتفاقه دیگه، اشکال نداره پیش میاد، خاطره شد.
همه کلی زحمت کشیدن به خصوص خاله روح انگیز، زن دایی مبینا،
(تو درست کردن سالاد الویه کلی کمک کردن)
و البته بابایی و مامانی.....
انشالله وقتی صدرایی بزرگ شد جبران میکنه.
چند تا عکسو در ادامه ببینید البته این پست بعدا کامل میشه.
صدرایی کلی ذوق کرده بود خودش از همه بیشتر دست
میزد، آهنگ تولد عمو پورنگو بیشتر از همه دوست داشت
(البته بماند که کلیکپی که خاله محبوبه از عکساش درست کرده بود،
فرمتشو تلویزیونمون باز نکردو مجبور شدیم تو ابعاد کوچیک با لب تاپ ببینیم)
آقا صدرا از کلاه تولد خوشش نمی اومد هر چی سرش می کردیم
درش می آورد، ما هم تسلیم شدیم کلاهو گذاشتیم کنار.
تو فوت کردنه شمع ها هم چند باری ناز کرد، هی ما میگفتیم فوت کن،
آقا هم انگار نه انگار، اما بالاخره با دست زدنو و اصرار مهمونا کوتاه اومد.
از کندن و خراب کردن تزیینات هم بدش نمی اومد
از هر فرصتی برای رسیدن به مقصودش استفاده می کرد.