صدرا و جام جهانی
صدرا از قبل از شروع جام جهانی با دیدن توپ و فوتبال
چه تو خونه و چه تو تلویزیون کلی ذوق می کرد و دست می زد
و بلند بلند می گفت گل ...گل (گل از اولین کلماتی بود که یاد گرفت)
چون تو خونه مامانم اینا همیشه با دایی محسن و امیرعلی
پسر خاله صدرایی، فوتبال بازی می کنن،
اما با شروع جام جهانی چون دایی ها و خاله ها و خودم و کلاً خانواده مادری
صدرا فوتبالی هستیم هیجانات صدرایی هم به اوج خودش رسید
حالا چه بازی های ایران و چه بازی های تیم های دیگه که شروع میشد؛
صدرا مرتب دست میزد پا می کوبید زمین و می گفت گل....گل
تا اینجای قضیه خوب بود ما هم ذوق می کردیم و باهاش دست میزدیم
اما تو بازی ایران - بوسنی، که من و صدرایی طبق معمول خونه مامانم اینا بودیم،
ایران که گل خورد، دیگه هیش کی حوصله سروصدا و دست زدن و گل گل گفتنای
صدرایی رو نداشت، دایی علیرضا: ساکت، بسته دیگه و ......
خاله محبوبه: میزنمت.... ها! و......
منم صدرارو بغل کردم این ور ببر اون ور ببر و خلاصه به بهانه های مختلف
سرشو گرم کردم تا بازی تموم بشه، خودمم بازی رو درست و حسابی ندیدم،
بعد بازی هم که گریه های امیرعلی و.....و دلداری های صدرایی: امی، امی نازه
همش امیرو بوس می کرد که گریه نکنه،
انشاالله به خاطر من و صدرایی و خواهرزاده ام؛ امیر علی، هم که شده
دیگه ایران اینجوری تو موقعیت های حساس نبازه.....