محمدصدرا كوچولومحمدصدرا كوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره
فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

♥ღ نی نی ما ღ♥

صدرا در یکسال و چهارماه و ....

فرهنگ لغت صدرایی اب : آب چو : چایی قان قان : تراکتور نم نم : غذا و چیزای خوردنی دوو...د : اتومبیل از خانواده 206 و ... امی : کل خانواده خواهرم اینا امیرعلی و کوثر و ... عک : منظور همون عکسه که با دیدن مبایل و لب تاپ میگه پاپ پات عباس : تاب تاب عباسی (بیشتر از دایی سجاد درخواست میکنه چون اولین بار براش تاب درست کرد) آقا صدرا از زمانی که راه رفتن یاد گرفت به شدت علاقه منده تو حیاط مامانم اینا بچرخه، اصلا خسته نمیشه، هر موقع می خوایم بیاریمش تو خونه کلی گریه میکنه و جیغ میکشه، و البته عاشق حوض و آب بازیه، اینم عکسای آب بازی با دایی علیرضا.... ...
17 تير 1393

بعد از یه غیبت طولانی ما اومدیم......

بالاخره بعد از یه مدت طولانی غیبت، مجالی دست داد تا به وبلاگ صدرایی سری بزنم، خاله محبوبه تو این مدت سرش تو درساش بود مامانی هم که طبق معمول مشغول پخت و پز و البته راست و ریس کردن خرابکاری های آقا صدرا که روز به روز افزایش پیدا می کنه، و مهم تر از همه مرگ ناگهانی یکی از بهترین دوستان دوران باشگاه رفتنم، تو اوایل خرداد ماه، که شوک خیلی بزرگی بهم وارد کرد و تا هفته ها روال عادی زندگی رو ازم گرفت، غروب پریا هنوز در ذهنم بعد از حدود چهل روز به باور نرسیده، و تو خیال من هنوز و تا همیشه زنده است، همه اینا دلیل شد تا من و خاله محبوبه تو این مدت اصلا به وبلاگ سر نزنیم، هر چند دیر شده اما اومدن ماه مهمونی خدا رو به همتون تبریک می...
15 تير 1393

اینم دوتا عکس سیزده بدری

سیزده بدر امسال ما بارونی بود، چون هوا ابری بود ما بعدازظهری رفتیم بیرون، به محض پهن کردن وسایل بارون شروع شد ما هم یه ذره خیس شدیم ولی صدرایی همش تو ماشین بود. اما تونستیم این دوتا عکسو ازش بگیریم... ...
25 فروردين 1393

هفت سین امسال (1393)

اینم هفت سین امسال ما، که به محض چیده شدن آقا صدرا دست به کار شد تا خرابش کنه......     و البته به لطف صفت بد آقا صدرا یعنی جیغ کشیدن و داد زدنش، کسی هم نمی تونه مانع خرابکاری های ایشون بشه، که امیدوارم به مرور این صفت بدو کنار بزاره....   نهایتا مجبور شدیم هفت سینمونو به روی اپن منتقل کنیم آقا صدراست دیگه....... ...
19 فروردين 1393

نماز خوندن آقا محمدصدرا

از کارهای خوب آقا صدرای ما نماز خوندن و اذان گفتنش با تلویزیونه، وقتی اذان شروع میشه جلو تلویزیون می ایسته دستشو رو گوشش میذاره و کلمه ی الله رو بلند میگه، البته اصوات دیگه ای هم میگه اما از بینشون کلمه الله رو میشه فهمید، ماشاالله به این گل پسر مامان.   موقع نمازم هم سجده میره هم با تسبیح ور میره مثلا ذکر میگه...   آقا صدرا حموم و آبتنی رو هم کلی دوست داره.... والبته آهنگ های شادو هم خیلی دوست داره و گاهی دستشو می چرخونه نی نای نی نای...... که این یکی رو نمی دونم از کجا یاد گرفته،   ...
23 اسفند 1392

صدرا و بابایی

اینم خواب پدر و پسری.... دستبند رو دست صدرایی کادوی تولد بابابزرگ و مامان خدیجه است.     سومین مروارید صدراجون پونزده روز بعد از دومی نیش زد، هر سه تا هم روی فک پایینی....   این روزای کلی کار سرم ریخته، خونه تکونی، خرید عید و البته شیطونی ها و خرابکاری های  آقا صدرا، که خونه رو تبدیل به بازار شام کرده، از مهمترین فعالیت های اخیر صدرایی چند قدم راه رفتنشه که خیلی زود، تا متوجه میشه تکیه گاه نداره می افته رو زمین، از دیگر فعالیت های ایشون میشه به دست زدن های هیجانی، کلمه لری اُوو به جای آب که باباش بهش یاد داده، حرکت دست به نشانه خداحافظی یا همون بای بای، البته اولین صوتی که صدرایی به ع...
17 اسفند 1392

اولین دندون

  اولین مروارید صدرایی درست دو روز قبل از تولدش نیش زد  اما چون درگیر کارای تولد بودیم، آش دندونی رو ده روز بعد از تولدش، همزمان با نیش زدن دومین مروارید، تو خونه مامانم اینا  درست کردیم و همونجا هم تقسیمش کردیم کلی هم خوش مزه بود من خودم چون دوست دارم کلی ازش خوردم جای شما خالی....... .     اینم دیگ پر از آش دندونی.......   وصدرایی که مثل همیشه مشغول خرابکاریه....     ...
25 بهمن 1392

تولد،تولد......... تولدت مبارک

امروز تولد صدرا جونم بود و آقا صدرا یکساله شدن، خدارو شکر همه چیز به خوبی برگزار شد، کلی خوش گذشت و کلی اتفاق جالب پیش اومد، نمونه اتفاق جالبو تو تصویر کیک پایین می بینید به محض اینکه کیکو روی میز گذشتم مهسا خانم یکی از کوچولو هایی که مهمون ما بود کله یکی از عروسکای روی کیکو کند، هیچی دیگه، ما هم تصویر این خرسه رو به جاش گذاشتیم، ما همون حواسمون به صدرایی بود که خرابکاری نکنه، اما مهسا خانم...... خب اتفاقه دیگه، اشکال نداره پیش میاد، خاطره شد.   همه کلی زحمت کشیدن به خصوص خاله روح انگیز، زن دایی مبینا، (تو درست کردن سالاد الویه کلی کمک کردن) و البته بابایی و مامانی..... انشالله وقتی صدرایی بزرگ شد جبران م...
15 بهمن 1392